اخیرا که من عکاسی را به عنوان یک سرگرمی جدید برای خودم انتخاب کرده ام شباهت هایی بین عکاسی و فارکس یافته ام.
قطعا، جنبههای فنی و تکنیکال و خفن این حرفه با کلاس را مطالعه کرده ام، با لنزها کار کردم و نحوه تنظیم سرعت شاتر و دیافراگم را یاد گرفته ام. اما، وقتی عکسهایی که تاکنون گرفتهام را نگاه می کنم و قضاوت می کنم، می بینم آن همه دانش و درس و کتاب، همچنان برای اینکه من را تبدیل به یک عکاس خوب کند کافی نیستند.
هنوز هم گاهی شگفت زده می شوم که چگونه عکاسان حرفه ای می توانند از سوژه های کاملا معمولی چنین عکس های فوق العاده ای بگیرند. احتمالا برای اینکه بدانند چگونه باید تنظیمات دوربین را برای استفاده مناسب از نور، پسزمینه یا محیط به نفع خود تنظیم کنند، کلی تمرین داشته اند. حتی اگر چنین هم باشد، باز هم هیچ قانون مندرج و شسته رفته ای برای هر منظره ای که می بینند وجود ندارد.
در معاملات فارکس نیز هر فرد باید یاد بگیرد که احساسات یا جو بازار را اندازه گیری کند، به آنچه نمودارها می گویند گوش دهد و بر همان اساس ایده های معاملاتی خود را تنظیم کند.
در بیشتر مواقع، بحث در فارکس نیز بر سر زمانبندی درست است. به همین دلیل است که شم و حس، نقش بزرگی ایفا می کند. نباید شم و حس را با انجام معاملات فی البداهه و بدون برنامه ریزی اشتباه کرد، معاملات فارکس به نوع خاصی از شم نیاز دارد که بسیاری از آن با نام “حس کردن بازار” یا “بو کشیدن بازار” یاد می کنند.
من در مورد آن جایگاه و زمان خاص در حرفه فارکس صحبت می کنم که شما تجربه کافی برای تشخیص و نامگذاری رفتار بازار (روند دار، رنج، بریک اوت یا تثبیت قیمت) را به دست آورده اید و می دانید که چه ستاپ ها و الگوهای معاملاتی را انتخاب کنید تا شانس و احتمالات را کمی بیشتر به نفع خود کج کنید.
برای مثال:
- متوجه می شوید که بازار روند دار است، پس از میانگین متحرک استفاده می کنید.
- متوجه می شوید که بازار در حال اصلاح است، پس از سطوح فیبوناچی اصلاح استفاده می کنید.
- متوجه می شوید که بازار در در حالت رنج است، پس شما عمدتاً از سطوح حمایت و مقاومت استفاده می کنید.
- متوجه می شوید که بازار در حال تثبیت قیمت است، پس صبر می کنید تا یک شکست ایجاد شود.
آیا پیشگو شده اید؟ آیا چنین چیزی به طور سحرآمیز اتفاق افتاد؟ معلوم است که نه! درست همچون هر هنر دیگری، برخی ذاتا با استعداد طبیعی بدنیا می آیند در حالی که برخی دیگر باید مهارت کسب می کنند. در هر صورت، به دلیل فرهیختگی و تمرین عامدانه به چنین جایگاهی رسیدید.
بواسطه این تمرین ها و ممارست ها، شما یاد گرفته اید که به خود اعتماد کنید و بازار فارکس را به صورت تحلیلی و «استادانه» مشاهده کنید و نه صرفاً بر اساس حدسیات.
شما به این نتیجه می رسید که معامله زدن بیشتر یک هنر است تا یک علم دقیق، و واقعاً هیچ “سیگنال” یا مجموعه قوانین دقیقی وجود ندارد که نشان دهنده این باشند که فضای بازار تغییر کرده است.
با دوستانی که هنوز به چنین جایگاهی نرسیده اند، صحبت کوتاهی داریم…
توانایی بو کشیدن بازار یک شبه اتفاق نمی افتد. بلکه زمانبر است!
درست همچون عکاسی، که در آن نیز برای گرفتن یک عکس زیبا و عالی نیاز به کلی تمرین است، فارکس نیز مستلزم رصد و مطالعه و بررسی نمودارها است، بعد از آن است که می توانید به نقطهای برسید که به طور غریزی بتوانید «بازار» را حس کنید.
این تجربه یک ضرورت است زیرا به شما کمک میکند بتوانید بفهمید چرا بازار بدین شکل رفتار میکند. مطالعه کتابچه راهنمای کاربر و یا یادگیری تمام جنبه های فنی و تکنیکال کافی نیستند.
در یک نقطه ای از زمان، شما باید تمام این آموخته ها و دانش خود را به کار بندید و خودتان آنها را بطور عملی امتحان کنید. با قرار دادن بیشترِ وقت خود در معرض بازارها، می توانید مهارت لازم در اندازه گیری شرایط بازار را به دست آورید و در پایان به نتیجه گیری خودتان برسید.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.