کتاب ها و وبلاگ های روانشناسی معاملاتی اغلب در مورد ضرورت “حذف” احساسات از تصمیم گیری های معاملاتی برای رسیدن به نتایج معاملاتی دلخواه تر صحبت می کنند.
اما آیا واقعاً می شود احساسات را از تصمیم گیری حذف کرد؟
هانس رودیگر پیستر و گیزلا بوم که هر دو از اساتید دانشگاه برگن هستند اظهار می دارند که احساسات نیروهای خارجی نیستند که فرآیند بعضا غیر احساسی تصمیمگیری را مختل کنند.
در واقع، آنها بر این باورند که تصمیم گیری بدون دخالت دادن احساسات کار بهینه ای نیست و حتی ای بسا غیرممکن باشد، زیرا احساسات در چهار مورد کلیدی در زمان تصمیم گیری ها به ما کمک می کنند:
ساخت ترجیح
هر تصمیمی مستلزم کسب اطلاعات است و حالت روحی و احساسی معامله گر در مورد پیامدهای احتمالی یک تصمیم می تواند به شکل گیری ترجیح معامله گر کمک کند.
به عنوان مثال، معاملهگری که بین خرید بیتکوین و خرید دلار آمریکا می خواهد یکی را انتخاب کند، با خود می سنجد که آیا لذت سرمایه گذاری در بیت کوین و از دست ندادن فرصت رمزارزها بیشتر است یا معامله یک جفت ارز پر نوسان؟!
به همین ترتیب، معاملهگری که به بستن پوزیشن خود فکر میکند، با خود می سنجد که جذابیت و لذت به حداکثر رساندن سود چقدر است؟ اینکه مبادا در صورت برگشت پرایس اکشن سودها را به بازار پس دهد؟
دقت کنید که در اینجا اینکه معامله گر به پیامد کار خود احساس درست یا نادرست را نسبت داده است، هیچ ارتباطی به ما ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که باورهای او اطلاعات مهم و با ارزشی را در اختیار او قرار می دهد که به او در تصمیم گیری کمک می کند.
سرعت
از زمان انسان اولیه که یاد گرفت چگونه با دیدن یک شکارچی وحشی پا به فرار بگذارد تا خریدار اینترنتی امروزی که در روزهای تخفیف به سرعت دنبال زدن دکمه «افزودن به سبد خرید» است، حالت روحی و احساسی ما همیشه در پنجره فرصت ها و تصمیمگیری ها نقش داشته است.
همه تصمیم گیری های سریع شامل پاسخ های احساسی نیست (به بازی خانه سازی فکر کنید). با این حال، احساسات سرعت پردازش اطلاعات را افزایش می دهند.
فرض کنید یک جفت ارز به سطح مقاومت کلیدی نزدیک می شود و محمد، که پوزیشن خرید دارد، نگران خسته شدن حرکت صعودی بازار است. از آنجا که او در حال حاضر نسبت به ادامه روند صعودی فعلی دو به شک است، پس از مشاهده عمل کردن مقاومت بر سر راه پرایس اکشن، گزینه بستن پوزیشن و حفظ سود را آسان تر خواهد یافت.
تعیین ارتباط
همه آنان که می خواهند تصمیم بگیرند فقط عواملی را ارزیابی می کنند که معتقدند مرتبط با موقعیت هستند. حال انتخاب اینکه کدام عوامل مرتبط هستند اغلب توسط احساسات فرد هدایت می شود.
برای مثال، معاملهگری که یک استراتژی مبتنی بر کراس SMA نوشته است و خوشحال است که از آن سود برده است، احتمالاً بر روی SMA ها تمرکز میکند و سراغ سایر استراتژی ها نمی رود.
به همین ترتیب، افسوس معاملهگری که پیپ های خوبی را از دست داده است، چون نتوانسته روند بلند مدت را شناسایی کند، او را وادار میکند تا در معاملات بعدی خود استفاده از چندین تایم فریم را بیشتر در دستور کار خود قرار دهد.
چه معامله گر جنبه های درستی را برای تمرکز روی آنها انتخاب کرده باشد و چه این جنبه ها نادرست باشد، احساساتی که او به عوامل مشخصی نسبت می دهد در تصمیم گیری او نقش داشته است.
تعهد
یکی دیگر از الزامات تصمیم گیری، پایبندی به آن است، حتی وقتی با انگیزه های مخالف مواجه می شویم.
به عنوان مثال، اطمینان داشتن از موفقیت آمیز بودن یک برنامه معاملاتی، به معامله گر کمک می کند تا بتواند ضررهای خود را سریعتر ببندد، حتی زمانی که او نگران بستن یک پوزیشن با ضرر است.
شرم ناشی از به باد دادن یک حساب همچنین می تواند معامله گران را به استفاده از سایزبندی پوزیشن معقول ترغیب کند، حتی زمانی که طمع آنها را وادار می کند کل سرمایه خود را بند آن پوزیشن کنند.
مثالهای بالا نشان می دهند که احساسات بقدری در فرایند تصمیمگیری مهم هستند که نمیتوانیم آنها را براحتی «حذف» کرده یا «نادیده» بگیریم.
خود احساسات نیستند که تصمیمات معاملاتی ما را خراب می کنند. ترس می تواند باعث زود بستن ضرر و پیش بینی ادامه روند برای یک پوزیشن برنده می تواند شما را تشویق کند که به یک برنامه معاملاتی پایبند باشید.
این بدان معنی است که هدف معامله گران نباید این باشد که بی احساس باشند، بلکه باید احساسات متناسب و صحیح را به ترجیحات خود ارجحیت دهند بگونه ای که منجر به اخذ تصمیمات معاملاتی سودآور شود.
نظرات
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.